جدول جو
جدول جو

معنی شرم جای - جستجوی لغت در جدول جو

شرم جای
(شَ)
شرم اندام. آلت تناسل مرد و زن. عورت. (یادداشت مؤلف). شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). جای ستر عورت. (آنندراج). شرمگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
خالی که به شرم جای آن نوش لب است
بر چشمۀ خورشید نشانی ز شب است.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
رجوع به شرمگاه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بر جای
تصویر بر جای
بر جا، ثابت، برقرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرم جا
تصویر شرم جا
شرمگاه، آلت تناسلی، شرم جای
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
رزمگاه. معرک. معرکه. مکرّ. (منتهی الارب). حربگاه: اسفاهدون را در این روز بکشتند در حرب جای. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ)
خرمنگاه. جایی که در آنجا خرمن جمع می کنند. مداسه. (منتهی الارب). اجران، گرد آوردن خرما را در خرمن جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جای استراحت:
پرستش کنم پیش یزدان به پای
نبیند مرا کس به آرام جای،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جای زخم. زخمگاه. محل زخم:
سر زخم جایش بکردند خشک
بریق و بقیر و بکافور ومشک.
فردوسی.
رجوع به ’زخمگاه’، ’زخمگه’، و ’زخم’ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
جای قدم. قدمگاه. (آنندراج) :
اگر تخت والا قدم جای تست
مرا جای بر دست والای تست.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به قدمگاه شود
لغت نامه دهخدا
که رای و نظر نحس و بد دارد، بداندیشه:
مستهان و خوار گشتند از فتن
از وزیر شوم رای و شوم فن،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِتَ / تِ)
درم جوینده. جویندۀ درم. درم خواه. رجوع به شاهد ذیل درم بخش شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رجوع به نای شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم وطن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آرام جای
تصویر آرام جای
جای استراحت جای آسایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم جای
تصویر قدم جای
پایگاه گامگاه
فرهنگ لغت هوشیار